همیت جا بست می شینم……

نگو تقدیر من بارون و گریه س
تمومش کن عذاب زندگیمو
بگیر کابوس و از خوابای زخمیم
نمی بینی مگه دل خستگیمو
نگو گناه من بخشش نداره
چرا شمشیرتو از رو بستی
خودم میدونم از حدم گذشتم
بگو این بارم از حقت گذشتی
به یه دنیا داری اغوش میدی
برای چی به قلبم پشت کردی
همین جا بست میشینم بفهمم
چرا دستاتو رو من مشت کردی

همین جا بست میشینم
یه گوشه از جهان تو
به اتیش میکشم اخر
زمین تو زمان تو
دل دنیامو میذارم
کف دتای خورشیدت
یه عمره زندگی کردم
فقط با فکره امیدت

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/6928کپی شد!
959
۱۲