(( پیغمبر تنهای قوم عنکبوت…! ))
((بسم الله الرحمن الرحیم))
آخرین سیگار و روشن کن که شب وحشی شده
لشکر طوفان به قلب دفترای پاره زد
استخوناتو شکستن زیر سمّ سرنوشت
از گلوی واژه ها دریای خون فواره زد
روز و شب دست جهان دور گلوت افعی شده
کم کمک لحن سکوتت رو شبیه جییغ کرد
تا به تاریکی و ترس و سکته معتادت کنه…
شب به رگهای تنت ویروسش و تزریق کرد
سهمت از دنیا فقط بغضای دردآلود شد
وقتی ابراهییم ( س) بودی زندگی نمرود شد!
کعبه تو آجر به آجر توو جهنم ساختی
موقع احرام بستن قبله گاهت دود شد
تووی کفر آباد آفت خورده ی دنیای مــــــــا
فرصت پروازتو قایم کن از ترس سقوط…
شک نکن ایمانِ ما مثلِ " یهـــودا" محکـــمه
گریه کن پیغمبرِ تنهایِ قومِ عنکبــــوت*
گریه کن پیغمبرِ عصرِ سکوت و سرب و سنگ
گریه کن شاید کسی اعجازتو بـــــــاور کنه
واژه واژه جون بکن رووی صلـــــیبِ شعر تا…
قطره های خونِ تو دنیا رو روشـــن تر کنــــه
آخرین وحیِ تو اینه…دینتو تکمیل کن!
وقتشه پیراهنِ سرخِ جنون و تن کنی
لشکرِ شب قصد جونِ شعر و کرده ، وقتشه
آخرین سیگار و با کبریتِ خون روشن کنی
________________________________________________________________
* : اشاره به آیه ی ۴۱ سوره ی مبارکه ی عنکبوت.
۱۳۹۲/۴/۲۰
(( لحظه لحظه هاتان لبریز عطر استجابت ))