غربت ِ بغض

یه غریبه توو نگاهِت این منم که چشم به راهِت
دسِ تو ، تو دستِ گرمش نَشینه غم ، سرِ راهِت
نداری یکم صداقت برو عشق ِ بی لیاقت
الهی بِری همیشه الهی کم بشه سایَت
تو مثه یه برگِ خشکی توو بهارِ شاعرانَم
دیگه از تو دل بُریدم ابریه بغضِ ترانَم
زیرِ رگبارِ دروغات منو خم کردی شکستی
به یادِ اشکای سردم دیگه اصلا نَشِکَستی
منو بی خوابی و غربت یه دلِ خسته و پرخون
منو بغضای صمیمی فکرای گیجِ پریشون
من درختِ خشک و زردم تو ، بهاری ، سبز و تازه
منو خلوت و یه سیگار اینا بغضایِ یه سازه
با یه اندوهی که حالا قدّه یه دنیا می ارزه
ببینم اون دل سنگت باز واسه کسی می لرزه؟
منم و حرفای مَردم با یه زخم کهنه ء خیس
دیگه طاقت نمی یارم نگو می رم ، دیگه نَنویس
حالا جایِ من می بوسه یه غریبه تنِ سردِت
توو خیالمم شکستی وقتی اون می کنه لمسِت
حرمتِ هیچی رو اصلا تو دیگه نِگَه نداشتی
رفتی و دور از چشِ من با همه سلام و آشتی
یه آغوش تازه پیدا شد واسه رسوائیِ شبهات
منه ساده فِک می کردم واسه من تب کرده لبهات
برو مُردی توو احساسم تنت بویِ هوس می ده
دیگه حتی خیالم هم از همآغوشی باهات سیره

https://www.academytaraneh.com/67459کپی شد!
923
۴۰