نمی تونم…
دلت میگیره وقتی ، یه رازی رو ندونی
ولی چه سخته وقتی ، بدونی و… نتونی!
تو این روزای مبهم ، یه داغی رو دلم هست
تو این شبای حسرت ، تو کوچه های بن بست
زیر هجــــــــوم گریه ، دستای سرد بارون
منو تباهی و غم ، منو دلی پریشون
رو شونه های بارون ، غمامو خالی کردم
دیگه منی نمونده ، پر از هجـــــــــوم دردم
تو زخمای شبونه ، پر از حس جنونم
میدونم اینو اما… نمیشه… نمی تونم!
نمی دونی چه سخته ، یه رازی رو ندونی…
چه حالی داری وقتی ، بدونی و… نتونی!