دارم سرگیجه میگیرم…
یه عمره توی این پیله ،سرابِ دشت می بینم
تو این ابهامِ بی بن بست ، دارم سرگیجه میگیرم!
منو تنهایی و خلوت ، یه کابوسِ پریشونه
تمام آرزوم اینه: تو برگردی به این خونه!
همهْ تاوانِ این قسمت ، رو دوش خیسِ پلکامه!
به زورِ بازوی من نیست ، مقصر قلب تنهامه!
تو این حجـــمِ پر از تردید ، منم بی واژه می خنـــدم!
تو میری و یه کاسه آبـــــ … ، درو آهسته می بندم!
چقدر حرفای ناگفته ، رو لب هام خشک و بی روحه
دیگه حتی واسه آدرس ، کسی در رو نمی کوبه!
نگاهم منگِ این گوشـی ، خیالم پیـــشِ بغضـــــاته!
شمارت رو که می گیرم ، مخاطب ، بــــــــوق آزاده!
نمی تونم ، کــــم آوردم ، نگاهم مسخِ این راهه
خدایا ، کو یه هم صحبت؟ یه رفتگر ، سر ماهه!
تو این پیله اسیرم من ، امیدی واسه رفتن نیست
تو این تنهایی می پوسم ، با این عکسو ، چشای خیس!
از این تقدیر می نالم ، یه نفرین هم به آیینــه!
یه لعنت بر دل غربت ، با این بغضای تو سینه!
تو این شب گریه ها ، هر شب ، تو رو تو آینه می بینم
به اشکام فحش می بخشم ، دارم سرگیجه میگیرم… !