"همیشه چیزی هست…"

نشد اونی که قلب من ،یه عمر از راه شیری خواست.نیومد اون که میخواستم، ته گل واژه هام باشه
نگاهم رو گرفتم از ،تموم خاطرات خوش.بزار وقتی کنارم نیست ،چشام با گریه خالی شه
سکوتش واسه من یعنی ،برو دیگه نمیخوامت.سکوتی کرد که حس کردم، فقط در حد سربارم
میرم حالا که اینجوری ،منو میرونه از دنیاش.به هیچ عنوان نمیشه گفت ،به برگشتن امیدوارم
دارم با گریه میخندم ،چرا سر ریزم از پوچی؟.شاید از بابت اینه ،که از دنیای تو دورم
آدم بین دو تا آغاز ،یه جاهایی تموم میشه.نگو پیش خودت زوده ، منم اینجاشو مجبورم
همیشه توی این دنیا ،یکی میسوزه از ریشه.که با اشک چش(م) معشوق، یه عمری رشد میکرده
همیشه توی این دنیا ،یه جاهایی رو مجبوری.یکی میزاره و میره ،یکی دورت نمیگرده
باید عادت بشه واست ،شبیه من بری ازدست.شبیه من که دستم رو ،کشیدم از یه حس ناب
تو که میخواستی دریا رو ،تو قلبت جا بدی یک روز.چرا حالا ته خطت ،شدی راضی به این مرداب
منم میرم به رسمی که، ته نامردیه شاید.به طوفانی که راهش رو ،یه عمری میشه گم کرده
همیشه هست یکی اینجا ،که با دنیاش درگیرم.میخوام دورش بگردم خب،ولی با من نمیگرده

https://www.academytaraneh.com/65693کپی شد!
651
۱۰