آبجی کوچیکه-

یه روز می یاد که هرچی
نگاه کنی تو کوچه
آبجی ت پیداش نمی شه
تو دستاشم آلوچه

نمی بینی موهاشو
تو دستِ باد پریشون
لی لی کنان نمیاد
تا خونه از خیابون

برقِ چشایِ شادش
تو آینه تون نمونده
اون تارِ موهاشو کی
از شونه تون پروونده

هرچی سرک می کشی
تویِ اتاق خالی
آبجیت که نیست تا بگی
رو گونه ت چی می مالی؟!

نه کیفِ دخترونه ش
نه پیرهنِ تو خونه ش
نه آینه و نه شونه ش
نه از موهاش یه دونه ش
نه سرخابِ مال گونه ش
نه ناز و نه بهونه ش

کو بوی شرم و ترسش
هوای مشق و درسش

قربونِ رنگ و آبش
فدای پیچ و تابش
روز مثِ خورشید خانوم
شب مثِ ماه، تو خوابش

کو قشقرق تو خونه-
نامه ی عاشقونه
کو دزدکی نوشتن-
دوستت دارم دیوونه!

جوجه ی پر طلایی
نوکت سرخ و حنایی
آبجیِ دل شکسته
حالا بگو کجایی
کی پخته واسه تون آش
یک وجب روغن و ماش
آبجیتو بردن داداش
نشد بری تو باهاش

آبجی ت بزرگ شد و رفت
اسیرِ گرگ شد و رفت

آبجیای تو کوچه

تو دستاشون آلوچه
منتظرن بزرگ شن
لقمه ی چربِ گرگ شن……………

یه روز می یاد که هر چی
نگاه کنی تو کوچه
آبجی ت پیداش نمی شه
تو دستاشم آلوچه
…………………محمود ناظری

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/6181کپی شد!
1087
۱۰