اشک و بوسه
یه پرنده تهِ چشمات
داره پرپر می زنه
یه ترانه ساز تهِ شب
دلشو به سیم ِ آخر می زنه
یه کبوترِ ترانه س
تهتویِ چشمای نازت
پرپرک می زنه بازم
تو تهِ چشمای بازت
اون پرنده رو رها کن
توی آسمون ِ جونم
تا منم امشب بتونم
از رها شدن بخوونم
این کبوتری که زخمی،
سینه خیزِ راهِ گونه س
می کشه تا لب ِ بغضت
خودشو به هر بهونه س
می نشونمش رو لب-واژه ی آهم
بدرقه ش می کنه آغوش نگاهم
اونو می برم به آشیونه ی خرابش
خون و اشکم نون و آبش
اونو از حنجره آواز می کنم
تو چشات دوباره پرواز می کنم….
محمود ناظری