… اما تو هرگز ندیدی

مست چشمای تو بودم اما تو هرگز ندیدی
تنِ رسوای تو بودم اما تو هرگز ندیدی

عاشق عشق تو بودم توی هر لحظه عمرم
اونو تا خدا ستودم اما تو هرگز ندیدی

واسه بودنِ با تو چه کارا که من نکردم
عقلو از سرم ربودم اما تو هرگز ندیدی

واسه داشتن عشقت پشت پا زدم به هستیم
از همه چیزام بریدم اما تو هرگز ندیدی

رفتی و از داغ عشقت شدم اون دختر تَرسا
پِیِ تو چه ها دویدم اما تو هرگز ندیدی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/5836کپی شد!
1065
۵

درباره‌ی رضا کزازی

به نام آن که مارا آفرید برای با هم بودن پنجره ی چشمانت را بگشای و با نگاه مهربانت آرامشی به من ده همچون آرامش خواب تا که من به شکرانه آن دست بر خاک نهم و سر به اسمان کشم آنچنان که گویی سالهاست ریشه در خاک دارم. Reza.djks@yahoo.com