صیاد
منم اون خسته صیادی ، که تو دامِ تو افتادم
به جای زخمِ شمشیرم ، وجودم رو به تو دادم
منم اون یارِ دلداده ، که چشماشو رو دنیا بست
تمومِ هستیشو داده ،برای دیدنت از دست
نمیبینی نگاهامو ، که از دیدِ چشات دورم
برای دیدنِ دنیا ،بدونِ تو زنی کورم
نمیپرسی تو از حالم ، نمیگیری سراغم رو
اگه باشی کنارم باز ، میسازیم قصه ای از نو
نبودت رو این اشکام باز ، دارن اندازه میگیرن
نذار تنهایی عادت شه ، نفس هام بی تو میمیرن
تو قلبم رو رها کردی ، شدم درگیرِ پس لرزه
میخوام باور کنی عشقم ، به هر رویایی می ارزه
میخوام صیاد تو باشم ، بسازم دامی از عشقم
نمیخوام دیگه پیدا شه ، تو دنیام ردپای غم
*********************************************************************************************
و اینم تجربه ی اولم در گفتن ترانه ی محاوره ای جدّی :)