جنگل
جنگل
من یه جنگلِ قدیمی
وسطِ یه کوهِ سنگم
پُشتِ دیوارِ درختا
کُنجِ این حصارِ تَنگم
تو هجومِ وحشتِ باد
پُرم از جیغِ پرنده
خیسِ بارشِ توهُم
خُشکِ پاییزِ کُشنده
یه روزی خشمِ طبیعت
حمله کرد به معنیِ من
سبزیِ تَنَم رو دزدید
خط کشید رو صورتِ من
آتشِ بغضشو پاشید
رویِ شاخه ی درختا
توی مشعلِ عظیمش
قفسم شد من همینجا
زیر سایه ی سکوتم
آسمون دادمو نشنید
اومدو جای نجاتم
به منِ زندونی خندید
توی خاکسترِ جسمم
همه رودام رگِ خون شد
آخرِ نبضِ درختا
خونِ سبزم دیگه دود شد
توی شعله ی طبیعت
بختِ سبزم چه سیاه شد
لکه ی زشتِ خشونت
خالِ روی چهره ام شد
تیرگی اومدو لَم زد
وسطِ سبزیِ خونه
دیگه جز زغالِ سوخته
چیزی از من نمی مونه
حالا که خشکیده قلبم
معنیِ کویرو میدم
اما باز عیبی نداره
من یه روز جوونه میدم
وسعتم سبز میشه از نو
یه روزی قد میکشم باز
توی رودهام جاری میشم
میرسم به فصلِ آغاز