چه ساده بودم که نفهمیدم …
چه ساده بودم که نفهمیدم
با تو شروعم خط پایانه
این روزها که دورم از چشمات
شاید دوباره وقت جبرانه
جبران اینکه از خودم دورم
با فکر اینکه خیلی نزدیکی
من گم شدم تو ازدحام تو
پیدا شدم تو عمق تاریکی
ترس نبودت من رو برمی داشت
تو گردبادی سخت می چرخوند
می زد زمین این لاشه ی سردو
رو شونه های مرگ می گردوند
من ساده بودم که شباتو باز
تو رختخواب مرگ نالیدم
تو نیمه شب پشت سکوت محض
خواب پلنگ و ماه می دیدم
من می دویدم سمت رو یاهات
بااضطرابی خسته و دلسرد
سمتی که یک زن ضجه می زد آه…
امشب دوباره بی صدا برگرد
متروکه می شد دفتر شعرم
توروبه رو با ناکجا آباد
تعبیرهای نارس شعرات
تفسیرهای تازه ای می خواد
چه ساده بودم که سپردم باز
نقش خودم رو به عروسکها
کابوس تلخ بچگی رد شد
از خواب آروم مترسکها
من ساده بودم که نفهمیدم
جرم قلم تکرار شعرامه
بی تو نگاه تازه ای هم نیست
وقتی فقط تردید همرامه..