قایق شکسته

توی دریای غم تو من یه قایق شکسته م
که دیگه رو به سقوطم اما پای تو نشسته م

من همونم که یه روزی گفتی تنهاش نمیذاری
اما این حرفه که تنها مونده از تو یادگاری!

تو گذشتی ساده از من بی دلیل و بی بهونه
اما من شکستم از تو توی بازی زمونه

تو نخواستی باشی با من رفتنت گواه من بود
بی خبر بودی از این که عشق تو پناه من بود

من میخواستم که دلم جای تو باشه تا ابد
قسمت بشه میون ما این روزگار خوب و بد

میخواستم عاشقانه ها با عشق ما شروع بشه
رنگ سیاه زندگی طلایی طلوع بشه

اما نمیدونم چی شد که عهد ما گسسته شد
وجود بی ریای من یه قایق شکسته شد

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/5389کپی شد!
489
۸

درباره‌ی رضا کزازی

به نام آن که مارا آفرید برای با هم بودن پنجره ی چشمانت را بگشای و با نگاه مهربانت آرامشی به من ده همچون آرامش خواب تا که من به شکرانه آن دست بر خاک نهم و سر به اسمان کشم آنچنان که گویی سالهاست ریشه در خاک دارم. Reza.djks@yahoo.com