عشق کهنه
یادگاری ها شکوندن پنجه های بغضُ گریه
اشک هایی تازه امٌا یادگارَز عشقِ کهنه
بیکرانه گونه هایم جایِ امنی واسه هق هق
مبتلا بودن به گریه بهترین تسکینِ عاشق
من بیادت مینشینم تا بلوغِ یک دوباره
همنشین با موجِ اشکُ غرقِ فوٌاره ی گریه
تویِ سلٌولِ مطلق هم اتاقم دیوارِ کم حرف
فکرِ رفتن دربه در شد تویِ این رگبارِ از برف