تنهایی
یادش نمیاد که دقیق از کی
چن وقته که دیگه نمی خنده
رو گوشی سایلنت هم خونه ش
چشماشو خیلی ساده می بنده
روزش خلاصه س توی چاردیوار
رو گرد جامونده به روی قاب
از شهرو آدم هاش جدا می شه
با پرده ی صاف اتاق خواب
هی تیکه تیکه می کنه فکرو
هی پرت می شه توی حواس پرتی
تیزی بغض چشماش و می بره
تنهایی و گریه ش شده شرطی
یادش نمیاد کی بود از دستش
خوشبختی افتاد و ترک ورداشت
از وقتی که چشماش و گریه برد
با خط خیس آخرین یادداشت
یا شایدم وقتی که دست عشق
سیلی می شد رو صورتش بی عار
رو بی پناهی تن خسته ش
خاموش می شد آتیش سیگار
به قرص های خواب روی میز
سنگینی چشماشو مدیونه
بعضی شبا از فرط تنهایی
تا صب (ح) به یه کابوس مهمونه
یادش نمیاد کی بود از دستش
خوشبختی افتاد و ترک ورداشت
از وقتی که چشماش و گریه برد
با خط خیس آخرین یادداشت