قطارِ خوشبختی
چشامو این قطارِ خوشبختی زده
حالم از دوریه ریلاش چه بده
دو تا ریلن کنار هم و دوشا دوش
میرن که تا بهَم برسن توو آغوش
وقتی میبینمش یهو یادم میاد
حرفای دروغت زیاد بودن زیاد
بذار که زیرم کنه بی ترمز و بوق
بذار که له شم ولی تو نگو دروغ
بیا که شادیامونو هم ببینیم
باید کنارِ هم بیایم و بشینیم…
یه تقدیر سوزنبان انداخت رو هم
مسیرِ دیدار و نگاهِ ما توو هم
پس توو کوپه های تلخ چرا جدا
حالا که همقطارمی پا شو بیا
بیا تو پیشِ من با هم توو راهروآ
سرمونو بیرون بدیم ,داد و هورا
بی اون نگات نمیتونه بسوزونه
زغالا رو ,هِه ,کورَشون نامیزونه
بدون مهم نیست که مقصدم چیه
فقط واسم مهم تویی نه بقیه
ببین بلیط نداریم و توو این قطار
آره قاچاقی اومدیم تنهام نذار
تا آخر مسیرم(هم) دنبالت میام
بیا که دنیا رو بی تو اصن نخوام
مهدی کامرانی