زاویه منفرجه
یادم می آد بچه گیها زندگیا چه ساده بود
با اینکه پیشرفتی نبود خیلی چیزا آماده بود
صفا ، صمیمیت ، خوشی رنگ و جلای دیگه داشت
خانم جونم به جز بدل ، چند تا طلای دیگه داشت
آخ که چه حالی می شدیم  وقتی اذونو می زدن
خش خش برگای درخت زنگ خزونو می زدن
جمع می شدیم رو پشت بوم داد و هوارمون به راه
شبا همه  دور هم وتنبک و  تار مون به راه
خاطره های آقاجون وقتی که نقلمون می شد
نشستن و خیره شدن راستی که شغلمون می شد
خلاصه اون روزا دلا یه جور صفای دیگه داشت
قصه ها شم حتی توشون عشق و وفای دیگه  داشت
اما حالا یه جور دیگس حال و هوای آدما
کم   شده   ارتباطشون  سرده  دمای  آدما
فقر شده خصلتشون مرام و منطق ندارن
توو دوره ی سخنوری زبون ناطق ندارن
به خاطر قرن فلز عشقا    شده  مکانیکی
دوسِت دارم گفتنمون با واژه های تکنیکی
سنجش آدما  شده  پول و  مقام و  درجه
فاصلشون  با هم  دیگه  زاویه ی منفرجه
بگذریم  از  خیلی  چیزا  آی آدمای  زنگاری
سیاسی شد حرفای من یک سر سوزن  انگاری 
آی آدما ساده   بگم  خیلی بدی  زیاد شده
تموم  زندگی  ما پر  از  غرور  و باد   شده
خدا کنه  دوباره  باز زنده  بشن خاطره ها
نهایت   فاصلمون  بشه  همون   پنجره ها
 
				 فریبرز وثاقتی	
			
			vayyyyy dalam mikhad 20 sal bargardam aghabbbbb  laikkkkkkkkkkkkkkkkkkkk
فریبرز وثاقتی	
			
			vayyyyy dalam mikhad 20 sal bargardam aghabbbbb  laikkkkkkkkkkkkkkkkkkkk		
	
	 امید منتظری	
			
			زیبا بود آفرین
امید منتظری	
			
			زیبا بود آفرین		
	
	 پنجاه درجه
پنجاه درجه قصه ی باغ
قصه ی باغ بی خیالت شدم
بی خیالت شدم