حادثه


ایستادم اینجا وسط ِخیابون

چراغ قرمز ِ و تو  رد می شی

نگاه من مثلِ بارون باهاته

دوباره بی تفاوتی بد می شی

چشام و می بندم هنوز یادمه

من و تو کلِ راه و می خندیدیم

دستای ما توی جیبامون نبود

چون احتیاج هَمُ می فهمیدیم

عطر تو دود ماشینا رو می برد:

آلاچیق ِبهاری توو ترافیک…

نور تو این خیابون و فتح کرد

می درخشیدن کوچه های تاریک

هنوزم اینجام وسط ِ خیابون

با دستای یخ زده توی جیبام

چراغ سبز و بوق و اشکای من

نمی ترسم…نمی ترسم… من اینجام

هنوزم اینجام وسط خیابون

دستای اشک روی چشای منه

کاری که تو شروع کردی تمومه

توو صفحه ی حوادث جای منه…


https://www.academytaraneh.com/3491کپی شد!
1159
۵۲

  • محمود ناظری :-) @};-
  • حامد علی محمدی ( حامدا ) زیبا بود، تبریک می گم @};- این استفاده شاعرانه بود از ابزارای ساده که فرق یه شعر رو با متن معمولی مشخص می کنه : دستای ما توی جیبامون نبود چون احتیاج هَمُ می فهمیدیم ی جیب پیوند دادی در انتها هم اینو آوردی : با دستای یخ زده توی جیبام که بسیار به جاست. ولی می شد قافیه های دیگه ای رو بیاری تا این جاها مجبور به تغییر در ارکان جمله نشه: ایستادم اینجا وسط ِخیابون یا می درخشیدن کوچه های تاریک در شعر کلاسیک زیاد ایرادی ایجاد نمی کنه ولی در ترانه موضوعی هست که شنیده می شه ، می تونه اذیت کنه. در کل زیبا بود. با آرزوی موفقیت برای شما @};-
  • پيمان عابدزاده سلام مهتا جان ترانه ی زیبایی بود شاد باشی @};-
  • مسعود داشی عطر تو دود ماشینا رو می برد: آلاچیق ِبهاری توو ترافیک… من حسودی کردم به شما به خاطر این قدرتی که در سرایش دارید @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- +لایک
  • حسین خیرآبادی عالی بود =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D>
  • زهره راد آفرین دوست عزیزم =D> @};- فقط یه اتفاق سبز کافیه دست ترانه رو بگیره و بالا بکشه از فرو رفتن................. دستای ما توی جیبامون نبود چون احتیاج هَمُ می فهمیدیم @};-
  • پویا پزشکیان ترانه قشنگی بود تبریک =D>
  • مهربان آقایی وای ترکوندی با اون پایان دراماتیک مرسی که تلخم کردی =(( =D> =D> =D>
    • مهتا حسینی سلام مهربان ِ مهربان ممنون از اينكه بودي عزيزم و خوشحالم كه پسنديدي ببخشيد كه تلخ بود اگه قهوه بود حتما شكر م كنارش مي زاشتم:-< =(( :-S @};- @};- @};-
  • ودیعه عزیزدوست از نظر فضا سازی، انتخاب واژه ها و مووضع کار فوق العاده ایه خوندم علی الخصوص بند دو: چشامو می بندم هنوز یادمه .. ما احتیاج همو می فهمیدیم ، که عالیه . و همینطور هنوزم اینجام وسط خیابون / با دستای یخ زده توی جیبام! ارجاعش به بند دو فوق العاده دلنشینه ... اما کمی شتابزدگی و هیجان در چیدمان واژه ها و نوشتن کار دیده می شه که به نظرم اگه سر حوصله از این نظر یه کم ویرایشش کنی بی نظیر می شه. امیدوارم همیشه موفق باشی و خالق آثار به یاد موندنی @};- @};-
  • میلاد زمانیان سلام مهتای عزیز.....ترانه ی قشنگی بود....خوشحال میشم به ترانه های منم سربزنی..ممنون @};- @};-
  • مریم جلائی سلام مهتا جان تو محشری.....عالی بود عزیزم. با مهر @};- @};- @};-
  • مینا ملکی من به تو افتخار میکنم مهتا.......ترکوندی عزیزم =D> =D> =D> :-x
  • فهيمه فيروزيان آفرين اوجش(کاری که تو شروع کردی تمومه توو صفحه ی حوادث جای منه…)لايك @};-
  • محمد مظفریان کارت زیبا بود، مرسی. امیدوارم همیشه همینجوری باشن کارات @};-
  • پرویز کدخدایی سلام... احسنت ترانه زیبایی سرودید...دلنشین بود @};- بدرود @};-
  • وحید بیاتی سلام دوست من تصویر سازی پایانی ات عالی بود مرسی @};-
  • اعظم اکبری سلام عالیه عزیزم ازدهام بوقهای ممتد پشت چراغهای قرمز انقلاب میکنند تا به خط چشمهات برسند ............... بداههای برگرفته از حس شعرت @};- نقدی نیست با احترام لایک
    • مهتا حسینی سلام به خواهر گلم ممنون از اينكه هستي عزيزم خوشحالم كه الهام بخش بود زدهام بوقهای ممتد پشت چراغهای قرمز انقلاب میکنند تا به خط چشمهات برسند …………… چقدر زيبا ... ممنونم @};- @};- @};- @};- @};-
      • اعظم اکبری یادم رفت اینو بگم دستای ما توی جیبامون نبود چون احتیاج همو میفهمیدیم خیلی متفاوت اینو تصویر سازی کرده بودی =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> @};- @};- @};- @};- @};-
      • مهتا حسینی لطف داري آبجي گلم :-x :-x :-x
  • احسان رجبی سلام موضوع خوب اما یه مقداری بدنه کار ایراد داشت . چند جا سکته دیدم که با یک ویرایش برطرف میشه . مانا باشید
  • علیرضا الیاسی =D> حالا کجاشو دیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ روزایی می رسه که افتخار می کنیم در کنار مهتاهای این سایت فعالیت داشتیم! @};- :-) آفرین مهتا چقدر اتفاقای خوب دارن زود بهت می رسن دختر! 8-> ((دستای ما توی جیبامون نبود چون احتیاج هَمُ می فهمیدیم)) . همین بیت کافی بود برای یه ترانه! خانوم وکیل منتظر اتفاقات بزرگتری امممممممممممم! 8-> :-) @};- @};- =D> =D> =D> =D> =D> =D> ...!
    • علیرضا الیاسی دلم نیومد برای این ترانه ننویسم و بخوابم!حیفه به خدا!(بذار همه دلشون به درد بیاد از نقدای من حداقل میدونم که تو می خونیشون همین کافیه) . . . ایستادم اینجا وسط ِخیابون چراغ سبز ِ تو داری رد می شی نگاه من مثلِ بارون باهاته دوباره بی تفاوتی بد می شی خب توو این بند که بند اول کار هم هست صرفا یه فضا سازیه برای ورود به یه سری اتفاق صرفا صاحب اثر داره یه جریان رئال و تشریح میکنه!استفاده از قافیه(رد و بد) هم که فکر کنم اتفاق خاصی تووشون نیفتاده به قول یکی از دوستان اگه بخواییم (رد یا بد) از کنار هم بر داریم چه قافیه ای تووی ترانه جایگزین میشه برای هر کدوم؟ :-? البته اتفاقات خیلی کوچیکی هم می افته مثل نگاه مثل بارون بودن هرچند این تصویر رها میشه و توو مصرع چهار ادامه پیدا نمیکنه!به نظرم ضعیف ترین مصرع این بندم همون مصرع چهارمه که به نظرم تووی چهارپاره باید ضربه دقیقا تووی مصرع چهارم باشه!درحالی که توو این بند اینطور نبوده!البته یه پیشنهادی هم برای این بند دارم که بعدا... . . چشام و می بندم هنوز یادمه من و تو کلِ راه و می خندیدیم دستای ما توی جیبامون نبود چون احتیاج هَمُ می فهمیدیم . . برعکس بند قبلی این بند پر از اتفاقات شاعرانه است!اتفاقاتی که از همون مصرع اول شروع میشه!(چشمام و می بندم هنوز یادمه)همینکه چشم هارو بستن و تداعی کردن این خاطرات چقدر خلاصه و چقدر با بیان شاعرانه ای به کار برده شده؟توو مصرع دوم هم به بیان این خاطره اختصاص داده میشه! اما بزرگترین اتفاق این بند و یا به جرات میشه گفت بهترین اتفاق این ترانه توو مصرع سوم و چهارم اتفاق میفته! . دستای ما توی جیبامون نبود چون احتیاج همو می فهمیدیم . استفاده چند کلمه متناسب در کنار هم (دست،جیب،احتیاج) به این دقت و زیبایی مثال زدنیه!واینکه از همه این ها به اتفاق بزرگتری رسیده و یه جوری آشنایی زدایی کرده اینکه با( نبودن) دست ها در جیب نیاز همو برطرف میکردیم!حالا سوال بعدی اینکه این نیاز چی بوده؟آیا صرفا دست در دست هم بودن یا هم آغوشی؟اینکه یه بیت اینقدر فضا سازی کنه!اینکه اینقدر بین اتفاقات و توجیحات شاعرانه!فاصله بیفته باعث میشه مخاطب لذت ببره!و همین که حتی ایجاد سوال هم می کنه در مورد نیازه!توضیح اضافی در این بیت دیده نمیشه!و همه چیز به خوبی در کنار هم قرار گرفتن!به نظرم همین یه بیت بتونه باعث شه که ایمان بیاریم صاحب این اثر یه شاعر و ترانه سرای توانمنده که مطمئنا پتانسیل های زیادی برای ارائه داره!آفرین =D> . . . عطر تو دود ماشینا رو می برد: آلاچیق ِبهاری توو ترافیک… نور تو این خیابون و فتح کرد می درخشیدن کوچه های تاریک . . تووی این بند در مصرع اول با یه اتفاق خوب همراه میشیم!اینکه عطر طرف دود ماشینا رو می بره(بردن حالا چه به معنی از بین بردن چه به معنی همراه کردن)هردو تعبیر زیبا می کنه کار وتا حدی هم شاید بشه گفت اغراقه اما نه در اون حدی که حالمون به هم بخوره و به طنز کشیده بشه! تووی مصرع دوم حس می کنم بند افت میکنه!هرچند منظور شاعر از آلاچیق بهاری همون عطریه که دود ماشینا رو می بره و اتفاق اینکه این آلاچیق بین ترافیک ایجاد شده قابل توجه!اما به دو دلیل این ارتباط نمیتونه ضربه زننده بشه!یکی به خاطر پرداخت ضعیف دومی به خاطر سپید نویسی آخر کار(منظور از سپید نویسی اینکه جمله(یا بیت) نا تموم می مونه تا خواننده بنا به سلیقه خودش ادامه اش بدهو با سه نقطه نشون داده میشه...) مصرع سه و چهار هم یه نوع جانبخشی به نور داشت که به نظرم توو این ترانه این آرایه خوب ننشسته(البته با فضای کلی ترانه)فاتح بودن نور و درخشیدن کوچه های تاریک یه جورایی فضارو فانتزی می کنه در حالی که این ترانه یه جورایی یه ترانه کاملا رئاله!حس میکنم یه جورایی شاعر توو این بند درگیر قافیه شده و خیلی راحت هم قافیه انتخاب کرده و ساده ترین تصویرم که میتونسته از اون قافیه ارائه بده رو ارائه داده! . . هنوزم اینجام وسط ِ خیابون با دستای یخ زده توی جیبام چراغ قرمز…بوق و اشکای من نمی ترسم…نمی ترسم… من اینجام . . تووی این بند هم باز بر میگردیم به فضا سازی که برای آخرین بند ایجاد میشه اینکه چراغ قرمز میشه و ماشین ها شروع به حررکت کردن میکنن و سوژه این ترانه خودشو توو اون هم همه حس میکنه صدای بوق ماشینا و گریه هاش و اینکه با خودش مونولوگ هایی هم می کنه (نمی ترسم نمی ترسم)یه جورایی خودشو دلداری میده!ولی تووی دیگه اخر این مونولوگه یه جور دیالوگ میشه!اینکه می گه( من اینجام) اگه این من اینجام به طرف مقابل گفته بشه میشه دیالوگش تصور کرد اما اگر باز نجوایی درونی باشه مونولوگه و در ادامه نمی ترسم نمی ترسم ها اومده!منظور از من اینجام یه جورایی جلب توجه کردن طرف مقابله که یعنی من و ببین انگار این مصرع دو تکه شده نمی ترسم ها به بوق ماشین برمیگرده و من اینجام به طرف مقابل!تا اعلام موجودیت کنه! . . هنوزم اینجام وسط خیابون دستای اشک روی چشای منه کاری که تو شروع کردی تمومه توو صفحه ی حوادث جای منه… . برعکس خیلی از دوستان که گفتن کار تموم نشده به نظرم این پایان بندی خیلی رندانه و هوشمندانه بود!هرچند تووی مصرع دوم قبلا هم گفتم با ترکیب هایی مثل دست های اشک موافق نیستم به دلیل انتزاعی بودنشون مخصوصا توو این ترانه که بارها به رئال بودنش پی بریدم!اما یه جورایی می خواسته نشون بده کهه دیگه نمی تونه چیزی رو ببنه یه جورایی کوری یا تار دیدنی که از پر شدن اشک توو چشم حاصل میشه و مصرع قبلی هم باز اون شلوغی رو نشون میده (تصور کنید این تصویر تصویر یه کوریه که وسط یه خیابون شلوغ رها شده مطمئنا بیشتر لذت می برین و بیت دوم هم قابل لمس تر میشه)توو این بند یه فرم دایره ای ساده هم می بینیم توو مصرع سوم هم باز با اتفاق متضاد شروع و پایان رو به رو میشیم که بازی زبانی خوبی رو ایجاد کرده (هرچند خیلی کلیشه ای)مصرع آخر هم که ضربه کاره و باز با هوشمندی کاملی ارائه شده و شاعر به جای اینکه بگه من تصادف کردم و مردم باز بین اتفاق و نتیجه گیری اش فاصله انداخته همین فاصله باعث میشه که شعر ایجاد بشه و ما لذت ببریم!(اما یه نقد مفهومی اینکه آیا یه تصادف ساده توو روزنامه انعکاس داده میشه؟البته شاید این سوال یه کم زیادی وسواسی باشه اما از اونجایی که می دونم مهتا دوست داره ریزترین نکات هم توو کارش مورد توجه قرار بگیره گفتم) در نهایت خوشحالم که چنین ترانه خوبی رو از دختری شنیدم که فقط 18 سالشه!و مطمئنم اگه بخواد(که می خواد)به اتفاقای خیلی خوبی دست پیدا میکنه(البته دستم پیدا کرده)! قطعا حضور امثال مهتا ها توو این سایت من و به رغم بی مهری بخشی از دوستان مجبور به نوشتن می کنه!و همین بهانه برام کافیه! در اینجا از مهتای عزیز هم خواهش می کنم تا نه تنها به ترانه من بلکه به ترانه خیلی از دوستان سر بزنه و نظراتشو بیان کنه!تا از تجربیات و دانشش بهره ببریم! پس منم منتظرممممممممممم مثل همه دوستان! 8-> :-) @};- =D>
    • مهتا حسینی سلام آقاي الياسي دوست و همراه با معرفت ممنون از اينكه هنوز هم هستيد و با نقد هاتون من و شرمنده مي كنيد به نقد هاي شما و دوستان احتياج دارم ...خيلي... خط به خط نقد شما رو خوندم و استفاده كردم با وجود تمام بي مهري ها دست مريزاد كه هستيد :- باعث افتخار منه كه در جمع شما هستم به اميد پيشرفت... @};- @};- @};- @};- @};-
  • امید منتظری ابتداش تا آخر عالی اما آخرش چرا نا تموم گذاشتیش کلا ننوشتی یا نذاشتی؟ :S داشتیم با همسرم میخوندیم و لذت میبردیم یهو حالمون گرفته شد :-< لایک دختر جان لایک عالی ادامه بده خوب مینویسی میتونی زویای بعدی شی
    • مهتا حسینی سلام آقاي منتظري لطف داريد و ممنون كه هستيد خوشحالم كه پسنديد راستش من تلاشم رو كنم كه ترانه رو خوب تموم كنم...ادامه اي نداره به همسر عزيزتون سلام برسونيد @};- @};- @};- @};-
  • افشین علیپوریانی سلام منم با ترانت حال کردم اما راستشو بخوای نه به اندازه ی دوستان. دو سه جا از وزن افتادی و 3 بار یه مصرعو تکرار کردی. دستامون تو جیبامون نبود چون... بهترین و قشنگترین جای ترانت بود که احسنت داره. تصویر سازیت زیبا بود. درود.
    • مهتا حسینی سلام ممنون از نظري كه دادين اما اگه منظورتون اين مصراع: هنوزم اینجام وسط خیابون راستش من فقط دوبار تكرارش كردم و فكر نمي كنم اونقدر درگير چارچوب شده باشه كه به كار صدمه بزنه @};-
  • محمد علیزاده هنوزم اینجام وسط خیابون دستای اشک روی چشای منه کاری که تو شروع کردی تمومه توو صفحه ی حوادث جای منه… احسنت...به افتخارت فقط میتونم لایک بزنم...ممنونم
  • سامان سعیدی =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D>
  • مجید شمس آفرین و آفرین =D> مهتای عزیز این نگاه خوب و از کجا آوردی برای خلق اتفاقات؟؟؟ :-? چشام و می بندم هنوز یادمه من و تو کلِ راه و می خندیدیم دستای ما توی جیبامون نبود چون احتیاج هَمُ می فهمیدیم(این یعنی بیان احساس و تصویر در یک بند و خلاصه ) خیلی خوشحالم که میخونم کاراتو @};- ((می درخشیدن ))کوچه های تاریک// کمی سرعت و آهنگ اومد پائین. خیلی دوس داشتم کارت را و چه شبی شد امشب @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
  • سید جعفر سجادی جاغرق سلام بانو زیبای زیبا ساده و گویا سرودی =D>