ریزش
«ریزش»
«محمود طیّب»
رفتنِ همیشه ی تو برام آغاز یه درده
حیف از اون روزای خوبی که دیگه بر نمی گرده
رفتی و من فصل لالی می ریزه تو شاعری هام
من و پاییز سرودن که پر از شعرای زرده
تا می گم فدای چشمات من و می گیری به کولاک
کاشکی می شد تا ببینی نگا کردنت چه سرده
راز اشکات و نگفتی داری می زنی به رفتن
آخرش من نمی دونم زندگی با تو چی کرده!
چمشات و بستی رفتی ولی بعدِ رفتن تو
حرف موندن و شکستن، حرف ریزش یه مرده!