بابا

دیگه وقتش لباس مشکیمون در بیاریم
بابا از اون بالا نگاه میکنه بسِ دیگه نباریم
داداشی باید یکی بره قدر بودنشُ بدونیم
پاشو بریم یه دسته گل سر مزارش بزاریم

خواهر خوبم بیشتر از ما دلتنگ بابایی
میشنوم شبا همش میگی بابا کجایی
بابا از اون بالا نگاه میکنه نکن زاری
گوش کن میگه نمیخوام ببینم شبا بیداری

مادر من کوه غم بودی داغون شدی
بسه از بس باریدی خود بارون شدی
بابا از اون بالا نگاه میکنه میگه صبور باشی
 از این همه درد و گریه دور باشی
( بابا اشکام نمیزاره از خودم بگم )

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/3207کپی شد!
681
۵