قفس

قفس
من از این دوره زمونه زندگی کردن می خواستم
من از این دوره زمونه عشق و همدمی میخواستم
من که دردی تو دلم بود که نذاره شب بخوابم
من به دنبال تو بودم که بشی مرهم دردم
اما تو مرهم نبودی شدی زخمی روی زخمام
تو شدی زخم عمیقی توی قلب تک وتنهام
اگر اون موقع تونستم آسمونی رو ببینم
حالا دیگه سخت میشه نور خورشید رو ببینم
من از این دوره زمونه زندگی کردن می خواستم
نه یه بدبختی دیگه توی زندگیم بکارم
از همون بله اول نه شدی تو سرنوشتم
سرنوشتی که گرفتی دیگه حتی از نگاهم
یه نگاهی که حریص یه نگاه عاشقانه است
یه نگاه عاشقانه که شده کابوس هر شب
من از این دوره زمونه عشق و همدمی می خواستم
نه یه عشقی که نذاره حتی تو قفس بخوابم…

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/28903کپی شد!
966
۱۸