بهار انتظار

چه روزگاری داشتیم بی رنج و غصه و درد
بودیم برای هم ما ، تو زندگی یه همدرد

میخوندیم عاشقونه از زندگی چه آسون
غصه ها رو میکردیم با همدیگه ما پنهون

پاییز برای ما بود بهار پُرستاره
اما حالا بهارم به رنگ انتظاره

تموم آرزو ها رنگ خیال گرفته ن
گلای خشک غصه تو باغچه ها شکفته ن

جوونه های اشکو میشه رو گونه ها دید
کی بود که غنچه های عشق من و تو رو چید؟

نفرین به اون چشی که نخواست ما رو ببینه
الهی تیغ عشق تو وجود اون بشینه!

پرپر شه آرزوهاش رنگ خوشی نبینه
همون کسی که چشماش نخواست ما رو ببینه!

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/2546کپی شد!
589
۴

درباره‌ی رضا کزازی

به نام آن که مارا آفرید برای با هم بودن پنجره ی چشمانت را بگشای و با نگاه مهربانت آرامشی به من ده همچون آرامش خواب تا که من به شکرانه آن دست بر خاک نهم و سر به اسمان کشم آنچنان که گویی سالهاست ریشه در خاک دارم. Reza.djks@yahoo.com