من و بارون
بازم من و صدای نم نم خیس بارون
همدم شدیم میون اتاق بی دل و جون
گلومو بغض گرفته ندارن اشکی چشمام
حرف منه نگاهم زندونی ان نفس هام
یادم میاد همون روز ، روز جدایی ما
بارون میبارید و رفت من موندم اینجا تنها
تموم خاطراتم میگذرن از خیالم
میگذرن و میگن که محکومِ به زوالم
همیشه خواستن اون بوده فقط گناهم
گناهی که به جرمش تو زندون سیاهم
چراغ خونه من خاموش شد و نموندش
تموم عمر من رو آتیش زد و سوزوندش
تو آتیشی میسوزم که بارونم باهاشه
بارونی که میگفتش باید بره نباشه