بادکنکای آبی
این روزا باز رو به خدا چشماتو خواهش می کنم
شبا تو خلوت اشکامو ، هدیه به بالش می کنم
می پیچه تو سرم صدات ، طنین گرم خنده هات
اما به جای شونه هات ، با گریه سازش می کنم
اونکه برام زندگی بود ، تنها دلیل بودنم
نفرینو جای بوسه هام، توشه ی راهش می کنم
همیشه دستاشو تو عکس می بوسم و بو می کنم
یه وقتا یاد اخمای گاه و بی گاهش می کنم
نمی شناسم احساسمو از بس که گنگ و مبهمه
ترانمو یه وقتا تلخ ، یه وقتا شادش می کنم
می باره نفرت از چشام ، ولی بازم تولدات
بادکنکای آبی رو ، برا تو بادش می کنم
هرچند شکستم عکستو از روی بیزاری و حرص
ولی بازم شب که می شه آلبوم و بازش می کنم
عکس تو ، توی ِ آغوشم ، دستام به روی ِ آسمون
از خدا می خوام چشاتو ، موهاتو نازش می کنم