((تو صـــدبار از من زمســتون تری…!))
((بســـم الله الرحــــمن الرحــــیم))
.
خودت خواســــته بودی خـــرابم کنی
حالا من خــــرابم، تو ویــــرون تری
می گفتی مثِ سنگ سردم، ولی
!تو صــــدبار از من زمــستون تری
.
منو روندی از زندگــــیت ازخودت
تواین قصّه خواستی که تنهــا بشی
من اینقـــدر منفـــی نمی خواستمت
!خودت خواسـته بودی هیــولا بشی
.
خودت خواسـته بودی عــروسک بشم
برقصم که دنیـــاتو شیریـــن کنم
به حکـــم یه کاغذ تعّـهد بدم
که حتّی تو گور از تو تمکیـــن کنم
.
می خواستی بشم مثل مستعمره ت
که تو امپـــراطور این تخـــت شی
یه حـــلقه بشه حـــلقه ی دارمو
!با یه همـسرِ مُرده خوشبخــت شی
.
حالا بایــدم پیش چشــمای تو
وکیـــلِ عزیــزم بهم خــــط بده
یا مســـئول پرونده محض ثواب
!بهم قــــول عقـــد موقــــّت بده
.
حالا بایــدم نقــل مردم بشی
توی کــوچه بازار دعـــوا کنی
خودت خواسته بودی حالاوقتشه
!بشینی حراجــو تماشـــا کنی
.
نه ســردرد دارم که دارو بخوام
نه مُردم که هرشب برام تــب کنی
فقط جای من بایداز این به بعد
لباساتو تنــها مرتّـــب کنی
.
به حکـــم عدالــت ازاین زندگی
فقط سهممون شد یه پرونــده درد
تواین بازی ماهردومون سوخــتیم
!زمان هردوتا مونو بازنــــده کرد
.
!توگفتی خــرابم، خــرابم قبول
اگه من خــرابم تو ویرون تری
میگفتی مثِ سنــگ سردم،ولی
تو صـــدبار از من زمســتون تری
.
با احــترام به آقای آرش توفیــقی
دوستان وهمراهان هم دردمن سلام، این ترانه اگرچه به دلیل رسالتی که بردوش دارد کمی صریح و شایدحتی یک سویه به یک معضل اجتماعی پرداخته است اما یقینا هرگز نیتش ایجاد اختلاف وتقابل و یا چالش انگیزی نبوده ونیست، بلکه فقط بیان دردی است که مدتها ذهنم را پریشان کرده بود وترانه ی دوست هم مسلکمان جناب توفیقی فقط جرقه ای بود برای تولدش با تشکر از ایشان و سپاس از متانت و مهربانی همه ی شما همدلان.
۱۳۹۱/۱۰/۳۰
((بهــشــت نصیـــبتان))