میشنوی؟ استکان، شکست...

میشنوی؟ استکان، شکست…

بارِ کجِ کدوم غم و، گذاشتی روی شونه هام؟
که عمریه برای دیدنت پیِ نشونه هام…
خیال نکن که رفتی و، کم شده از بهونه هام
برای لونه کردنت، شاخه شدن جوونه هام…
ببین،ببین تو خلوتم،اسیرِ عاشقونه هام
اون عکسِ پیرِمردِ با چُپُق تو قهوه خونه هام…
چین و چروکِ دستِ زیرِچونه یِ منو ببین
بازم بیا، رو شاخه هایِ خشک و لاغَرَم بشین…..
کبوترِ سفیدِ من برِس به دادِ بیدِ زرد
کی گفته که با رفتنِ تو روحِ من سفر نکرد؟

بارِ کجِ کدوم غمُ ،گذاشتی رویِ شونه هام؟
اون عکسِ پیرِمردِ با چُپُق تو قهوه خونه هام…
میبینمت،تویِ مِهِ دودِ دو سیبِ دور و وَر
صداتو میشنوم تو خنده هایِ تختِ پُشتِ سر…
زُل میزنم به صَغحه یِ، ساعتِ جیبیِ خودم
که بِشمُرم چقد گذشته از غریبیِ خودم…
زخممُ میچِکم تو استکانِ چایِ پُر نبات
میخام گلو تازه کنم،تا از خودم بگم برات…

دستمو میکشم به سمتِ دستِ ناپدیدِ تو
داره میلرزه شاخه یِ نازک وخُشکِ بیدِ تو
.
.
.
میشنوی؟
استکان، شکست
میبینی؟
حالِ من بده…
سُکوتِ قهوه خونه دار،کاشکی خجالتم نده…..

https://www.academytaraneh.com/118154کپی شد!
85