همچاره ی من
وقتی که دلت طوفانی شده
فریاد تُو نگات زندانی شده
داره می رسه جُونِت به لَبِت
نَقشِت رول ِیک قربانی شده
ِدستاتُ بده به
ِدست
من و اون
تردیدُ بِکُش و
قربانی نمون
ابری شو ببار
اینم دل ِخون
این نَعره ی رَعد
این برق ِ جنون
تن داده ی هر غُصّه من و تو
روز از نو و باز
یک قِصّه ی نو
همپای منی هم پاره ی تن
فریادِ منی ، فریاد بِزَن
همتای منی همچا ره ی من
یک چاره کن و درکار بزن