کامِ آخر
کامِ آخر
خندیدی و پاک از خیالم رفت
هرچی که از منطق سرم میشد!
لب میزدی و داغ میکردم!
میگفتی و من باورم میشد
میگفتی دنیا مثلِ سیگاره!
اون کامِ آخر خوووب میچسبه
بارون که شد بیچتر راهیشم،
بارون که شد مشروب میچسبه!
با تو صمیمی مثل آیینه،
با تو عجین مثلِ نفس بودم
توی نگاه تو دلم قِل خورد،
قبل از تو انگار تو قفس بودم
توی جهان شک و تردیدم
تنها خیالِ ممکنم بودی
من مستِ حرفای خودت بودم
کی فکرشو میکرد؟ به این زودی
حالم پریشون شه نباشی تو
یک شهر گریون شه نباشی تو
دنبالِ تو تا ناکجاآباد…
این مرد حیرون شه نباشی تو!
رفتی و دنبال خودم گشتم
رفتی و جون کَندن رفیقم شد
با خاطراتت عکس انداختم
این پاکت بهمن رفیقم شد!
مثلِ یه فکرِ تا ابد واهی
از هرچی عشق دیگه میترسم
من به دروغای تو دل دادم!
از هرکی که راست میگه میترسم!
میگفتی دنیا مثل سیگاره؟
تلخِ! شبیه حرفِ تو چشمات
من خیلی وقته با خودم میگم:
لعنت به سیگار و تو و حرفات…
فرزاد ایمانی
از مجموعه شعر
پایان باز
پنجاه درجه
قصه ی باغ
بی خیالت شدم