حضرت یار
هر دو درگیر درد مشترکیم
در دو سوی مخالف پیکار
من گره میزنم به تو دل را
سخت دل میکنی ولی هر بار
قلبِ تو سردُ سخت چون بهمن
قلبِ شهریوریِ من تبدار
گفته بودی مرا ببر از یاد
باشد اما چگونه حضرت یار!
همدم هر شبم ببین که چه شد
دو سه پیک آبجو دو نخ سیگار
عمر خواهد گذشت و دلتنگی
می شود بر سرت شبی آوار
عاقبت یک ترانه در ذهنت
خاطرات مرا کند تکرار
بخشی از سرنوشت هم هستیم
عمری حتی اگر کنی انکار