ماهیِ تو رودخونه یِ کوچیک

ماهیِ تو رودخونه یِ کوچیک

تا آسمون آروم گرفت و گریه بند اومد
ماهیِ تو رودخونه یِ کوچیک گیر افتاد
چنتا قدم تا دریا باقی مونده بود اما
بینِ دوتا سنگِ به هم نزدیک ،گیر افتاد…
با فکرِ آزادی تکون میخورد و تو ذهنش
باید کمی سنگا رُ تنها جابه جا میکرد
بعدِش ازون جوبی که باقی مونده میتونست
تنها مسیرِ رو به دریا رُ شنا میکرد….
هی دونه دونه پولک از رویِ تنش کم شد
مثلِ کبوتر تو قفس از غُصّه پر میریخت
خون از کنارِ باله هایِ نازکش سر زد
اشکش رو جُلبک های رویِ سنگِ تر میریخت…
از پُشتِ ابرِ تیره خورشید اومد و تابید
هی جوبِ آبِ بی رمق باریک تر میشد
تو جشنِ ماهی هایِ تو دریا یکی کم بود
این آخرین تصویرِ غمگینِ سفر میشد…
.
.
.
ما مثلِ اون ماهیِ تویِ راهِ دریاییم
از لابلایِ سنگا باید راه و پیدا کرد
شاید یه جایی جا بمونیم از عزیزامون
امّا باید تا لحظه یِ آخر تقلّا کرد…..

https://www.academytaraneh.com/116489کپی شد!
181
۱۱
۱

  • vahidnouritaft از من سکوت از من نگاه از من سلام و والسلام ☃️?? فقط من نتونستم مصرع سوم رو بخونم!?
    • رسول آدینه از من علیک سلام از من عذر جهت تاخیر پاسخ از من بررسی دوباره مصرع 3 البته 4-8 که حامد عزیز گفت کلا کار آدمو زیاد میکنین:) این جمله اخر مزاح بود ممنون وحید جان
  • حامد تقی خواه ببین در باب سوررئال باید عرض کنم عملا هیچ دلیلی وجود نداره که یه اتفاق فرا واقعی نمود واقعی پیدا نکنه ، کمابیش ما شعرا اگر بشه البته اسم منه حقیر رو شاعر گذاشت دید مون به زندگی سوررئاله و معمولا در اتفاقات زندگی دیدی دادائیسم یا سورریال داریم . مثلا همینجا همه ما میدونیم در دنیای رئال ماهی با سر وارد جای تنگ بشه و گیر کنه به عقب شنا میکنه و در میاد ، حالا این ماهی قصه ما به خاطر شوق وصال به یاران مدام بر خلاف اتفاق رئال داره عمل میکنه و از این منظر سوررئال دیدمش ، میدونم که یکم زیادی در علمی بودن اتفاقات و درست بودن شون دقت میکنم و یه وقتا رو مخ میرم ? ولی جدا ازین کار و کلا یه دوست خوبی اوایل راهم بهم میگفت هر بیتی ک شعر میگی اخرش یه "خب که چی " بگو اگر جوابی براش داشتی یعنی راه رو درست رفتی حالا میفهمم چقدر حرف دقیق و بالغی بوده ، چون رسالت یه شاعر قافیه سر هم کردن و رعایت وزن نیست اینها امور علی حده شعر هست ، رسایت یه شاعر اینه ک مفهومی رو به مخاطب عام یا خاص برسونه ک گاه میتونه روند یه زندگی با یه شعر عوض شه ، باید تاثیر گذار بود ، کما اینکه تو هم این رسالت رو در خودت میبینی و در انجامش تلاش داری ، قبلا هم بهت گفتم من پای کارهای تو از نقد فنی فاصله میگیرم مگر موارد خاصی باشه وگرنه چی بگم از عروض و قافیه ک ندونی ، پس سعی میکنم وارد مسائل محتوایی بشم و این کار کمی دشواره چون نباید وارد نقد سلیقه ای بشم ، هرچند در برابر دوستانی ک نگاه و دید منو قبول دارن گاهی وارد نقد سلیقه ای هم میشم اما فقط برای کسانی ک به سلیقم اعتماد و اعتقاد دارن ،پرحرفی کردم ببخشید ،کلا منبر ک میرم با لنگه کفش باید آوردم پایین
    • رسول آدینه نه داداش این منبر رفتنا رو دوست دارم دمتم گرم یاد میگیریم ازت اتفاقا منم وقتی نقدی میشه هدفم از پاسخ بیشتر کنکاش هست تا توجیه بخاطر همین تا جای ممکن سعی میکنم فضای اون لحظه م ومنظور اون لحظه م رو شرح بدم خیلی با علیرضا اینجور مواقع فضا بده بستونی میشد وخوب بود کلا قبلا فرصت برای هممون بیشتر بود وکالبد شکافی ها جزیی تر الانم که زندگی طوری شده زمان کم میاد ولی باز ممنونم تو همین فرصتای کمم ممنونم از حضورت/خوندنت/حتی تایپ کردنت که همه وقت گذاشتنه....ان شالله بتونم استفاده کنم و قدر بدونم
  • حامد تقی خواه سلام ، مصرع های ۴ تا ۸ رو براش یه فکری باید کرد، مثلا من بودم اون تو ذهنش رو نمیاوردم و میرفتم بیشتر بسمت تصویر سازی حقیقی و فکر میکنم ماهی با اون حافظه کوتاه حرکاتش در لحظه هست و زیاد اندیشمندانه نیست ، یه پا سادگورو هست ماهی برا خودش ، زندگی در لحظه ، عرض میکردم مقلا میشد بشه : با ترس جون دادن تکون میخورد و می دونست / تنها کمی سنگا رو باید جا بجا می کرد / بعدش ازون جوبی که باقی مونده می بایست / تنها مسیر رو به دریا رو شنا می کرد ////خون از کنار باله های نازکش جوشید هم بهتره ، //// از همه ک بگذریم جوی آبی ک به واسطه باران به وجود اومده چرا ماهی داره ؟ مگه باران و ماهی باهم باریده باشه که تنها چند مورد در حهان تاحالا اتفاق افتاده وگرنه رودخانه ی سیلابی ماهی نداره
    • رسول آدینه به به حامد خان سحر خیز ممنون از اینکه اون ساعت وقت گذاشتی برای تایپ.. و ممنون از راهنمایی های همیشگی ماجرای ماهی اندیشمند با اون حافظه جالب بود??یه لحظه جا خوردم خودم فکرش و کردم... در خصوص رودخونه ی فصلی و موقت بودن اتفاقا داشتم فکر میکردم چطور یه جریان آب ساعتی ماهی داره!خب منطقا رودخونه ی کوچیک میتونه هم ماهی داشته باشه هم با یه جزر و مد یا بارش شدید حجم آب بالا بیاد و دوباره موقع پایین رفتن نتونه ماهی و برگردونه..این ماجرا رو از نزدیک دیدم... ولی باگ ماجرا اینه آیا رودخونه ی کوچیکی که نزدیک دریا باشه داریم؟؟این و باید گشت و حل کرد بنظر...
      • حامد تقی خواه اینو فراموش نکن تو دنبای شاعری خصوصا کارهای سوررئال هرچیزی ممکنه ولی خب ...
      • حامد تقی خواه ماهیه هر ۵ ثانیه به خودش میگه : من کیم ، اینجا کجاس ، این سنگه اینجا چکار میکنه ??
    • رسول آدینه قبول دارم حامد جان جدا از این نوشته من نمیدونم چقد موافقی ولی سورئال های زاییده فکر (خصوصا مکتوبات) معمولا رئال ترین تصویر ممکن از آینده زندگی رو میدن...بشرط مداقه و حضور ذهن در آینده که بشه به این مکتوبات بعنوان یه رفرنس استناد کرد.... معمولا وقتی متوجه میشیم که رخداد،رخداده و پای گریزی نیست...
  • عليرضا عباسي سلام رسول عزیزقبلا گفتم بازم میگم شما تصویرسازیهات حرف نداره /میدونی ترانه رو به کدوم سمت بکشونی و همین طور مخاطب رو/کار مثبتی بود که الان کمتر پیدا میشه/باید کمی سنگا رُ تنها جابه جا میکرد/فقط باید به جای فعل گذشته از فعل حال استفاده میکردی که وزن این اجازه رو بهت نمی ده / (جا به جا کنه )شنا میکرد…ایضا/ راه و پیدا کرد/ پیدا کنیم /تقلا کنیم / لایک
    • رسول آدینه علیک سلام علیرضا جان.ارادت برادر تشکر بابت حضور همیشگی وپربارت نکته جالبی گفتی خودمم موندم آیا الان که داریم از اتفاقاتِ قبل از مردن ماهی رخدادن حرف میزنیم باید فعل اون لحظه رو بکار ببریم(حال)یا فعلی که الان همسو با نگاه راویه در اون مورد(گذشته) البته کاملا درسته که وزن اینجا دستمو بست تو این حرفی نیست فارغ ازین ماجرا سوال برام بوجود اومد...