آدم وحوا

یک کار قدیمی تقدیم به شما خوبان :

 

(آدم و حوا)

اولش مثلِ خواب ورویا بود

مث احساس پَر زدن رو هوا

تو یه شاگردِ اولِ مغرور

یه عزیز کرده بودی پیشِ خدا

 

پشتِ سر چشمه های شیر و عسل

روبرو حوریای ناز وقشنگ

همه چی خوبو زندگی آروم

فارغ از ظلم و زور و قحطی و جنگ

 

عشق اما بهت شبیخون زد

زیر این بار شونه هات تا خورد

بندو آسون به آب دادی حیف

تا که چشمت به چشمِ حوّا خورد!

 

بعد شیطون سراغت اومده بود

تخم تردیدو توو دلت میکاشت

آخ که  قبل از شروع قصه خدا

چی میشد نسلِ سیبُ  برمیداشت

 

فک میکردی تموم دنیاته

پس به عشقت دو دستی چسبیدی

واسه تو حرف حرف حوّا شد

تا هوس کرد..سیبو زود چیدی

 

وسوسه ..حالت عجیبی بود

کاخ خوشبختیاتو ویرون کرد

اونجا ..آدم بودی برای خودت

کی تو رو از بهشت بیرون کرد؟

 

حالا دنیا ..یه بار سنگینه

روی اون شونه های سست ونحیف

تو که سیب از بهشت می دزدی

دیگه سر کن توو این زمین کثیف!

 

عشق کور و کره ..همه گفتن

تو ولی ..باورت نشد آدم

وقتی دستت توو دست حوا بود

فکر اینجاشو کرده بودی هم؟

 

حالا تو رفته ای و دنیامون

پره از فتنه های قابیله

ریشه کن شد به دست( ابرهه )ها

نفس هر چی که ابابیله

 

ما گرفتار خشم طوفانیم

دور تا دورمون فقط دریاست

همه در حال دستو پا زدنو

( کشتی نوح) دست نامرداست!

 

اینجا از بچگی همه درسه

زدنِ کیف و جیب میخونیم

خون هم میخوریم روزا رو

شبا (اَمّن یُجیب) میخونیم

 

ما یه عمره که آرزومونه

تا یه لحظه بریم توو حال کما

آخه اینجا عجیب پر شده از

گرگها ..گرگهای برره نما

 

مثل اون ساعتی که یک عمره

روی دیوارو خوابن عقربه هاش

یا شبیه یه پرتگاهی که

پا نمیذاره هیچکی رو لبه هاش

 

مثه اون باغبون پیری که

زندگیشو یه شب ملخ خورده

ما توو چنگال غم گرفتاریم

زنده ایم و عجیب دلمرده!

 

اما این روزگارو از چشمِ

بازی سرنوشت میبینیم

توو جهنم داریم میسوزیم

باز خواب بهشت میبینیم

 

اولش مثل خواب و رویا بود

آخر اما شبیهه کابوسه

عشق ..اینجا طناب محکمیه

که توو دستات سریع میپوسه!

 

شاعر :

( عباس مقدم )

https://www.academytaraneh.com/114826کپی شد!
633
۱۴
۳
۵