مسمط
مسمط مربع (کلاسیک)
...
باران بلای اقتصادی سَرِ شهر-
-بارید و زمانه داشت با ما سَرِ قهر
در سیل دوندگان سردرگم دهر
دنبال چهار پاره ی زندگی ام…
۱
مستأجر این جهان بی معرفتم
چون گم شده توی این جهان هر صفتم
هشدار! که شدتی ندارد عفتم
وامانده ی در اجاره ی زندگی ام
۲
خیاطِ ازل ندوخت بر هر که لباس
یک عده مُلَبَس عده ای لخت و قِناس
گویی به سرم زده ابد تیر خلاص
دیگر کفن است چاره ی زندگی ام
۳
من زردی مرگ، برگ برگم شده است
با زلزله یک خرابه ارگم شده است
ترسیده ام از تو؟! من چه مرگم شده است؟!
ای تجربه ی دوباره ی زندگی ام
۴
باید که حساب غصه ام بسته شود
پرونده ی باز جثه ام بسته شود
تا دفتر سرد قصه ام بسته شود
تعطیل شود اداره ی زندگی ام