وقتی میرفت
وقتی میرفت
یه چیزی توو نگاش دیدم
که باورم شد که میره
میره و از دنیای من
حال و هواش و میگیره
میگفت میخواد خاطره شه
که تا همیشه بمونه
کاش میدونست با رفتنش
داره منو میسوزونه
رفت و نه انگار که کسی
پشت سرش دلواپسه
میرفت و زیر لب میگفت
که عشق و عاشقی بسه
خوب یادمه بارون گرفت
وقتی که از خونه پرید
چشمای خیس و اشکیمو
توو گریه ی بارون ندید
رفت و برام خاطره شد
مثل یه موسیقی ناب
مثل یه برگ گل سرخ
که خشک میشه لای کتاب
مثل یه قاصدک نشست
روو دست آواره ی باد
احساس من بهم میگفت
میره و دیگه نمیاد
وقتی که رفت قلبمو برد
برد و نشونیشو نداد
یه جوری رفت که رفتنش
زندگیمو داده به باد
منو به آتش میکشه
عاشقی و بیخبری
مونده توو ذهن لحظه هام
یاد نگاه آخری