واقعیت فرضی

واقعیت فرضی

فکرت منو محاصره کرده آشفتگی تمومی نداره

تو تیرگی یک شب سنگین

گم توی خاطرات گذشته

با شبنم درشت تو‌ چشمات

میزی تو جزئیات گذشته

امشب گذشته توی اتاقه

این تیرگی تمومی نداره

فکرت منو محاصره کرده

آشفتگی تمومی نداره

خون یه زخمی از ته سینم

می پاشه روی صفحه ی دنیام

گر میگیره تموم وجودم

عکست همش میاد جلو چشمام

انگار خیال واضحت اینجاست

انگار واقعیت محضی

گم میکنم خودم رو کنارت

با تو تو واقعیت فرضی

مائده ابوالقاسم

از این نویسنده بیشتر بخوانید: