متــروکــ
راه بُرده پیش از این عشقِ مرا،با من نمان!
هرچه راحت میگذشتی زان،بکن بامن همان!
…
قلبِ متروکم نمی داند کسی مهمان شده
زود بیرون شو! مبادا بو بَرَد این بدگمان
…
با من از چیزی به نام عشق میگویی زیاد
لیک حرفِ دل نمی آید به راحت بر زبان
…
راه بُرده هرکه را تنها شبیهِ عاشق است
هرکه را دلبسته دیدی ظاهراً،از خود بِران
…
علّتش را هرکه از کف داده باشد دلبری،
خوب می داند نمانده درتنم تاب و توان
…
پیر گشتم از جفای روزگارِ رفتــه ام …
اندکی میمانی اما،رفتنی هستی جوان!