اشک ترین

یه حالی دست داد و نوشتم
گاهی فقط می نویسم و برون ریزِ احساسه
اینکه خوب از آب در اومده یا نه نمی دونم…

دوش، عجب حال خوشی داشتم
خواب تو را، واقعی پنداشتم

لمس ترین لحظه ی آغوش بود
عشق ترین زمزمه در گوش بود

غرق در اعماق نگاهت شدم
مشتری صورت ماهت شدم

خواب عمیقی که در آن گم شدم
گم شده در خرمن گندم شدم

خرمن موی تو مرا مست کرد
با تو و دستان تو هم دست کرد

دست به دستت گِرِهی کور شد
دلهره ها از من و تو دور شد

خواب به چشمان تو که رام شد
ساز نفسهای تو آرام شد

عطر تو از عمق درونم گذشت
خواب تو از مرز جنونم گذشت

چشم از آن لحظه که بیدار شد
اشک ترین حسرت دیدار شد…

#مهدی_دمیزاده
کانال تلگرام.:
@MehdiDamizadeh
@MehdiDamizadeh

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/111522کپی شد!
367