انکار

انکار

انکار

امشب عروسیشه حواست هس
تنها ترین دامادِ این شهره
ما خیلی بد کردیم در حقش
حق داره که باهردومون قهره

از هم یه دنیا دور بودیمو
تنهاییو انکار میکردیم
این اشتباهو از سر اجبار
با هر نفس تکرار میکردیم

هرچی که باهم بیشتر بودیم
درکمون از همدیگه کمتر بود
هرشب صدای گریه و دعوا
کاش بچه مونم مثل ما کر بود

هر اتفاقی اختیاری نیست
این زندگی گاهی خود جبره
وقتی که بچه در میون باشه
چاره جدایی نیس،فقط صبره

یک انتخاب پوچ و بی منطق
یک ازدواجِ از سر تردید
وقتی از اول بذر بد باشه
روز درو باید تاسف چید

ما اشتباهی تا تهش رفتیم
تاکی میشد عشقو تظاهر کرد
این بچه جای خالیه ما رو
با بغض و دود و هدفونش پر کرد

داره از اینجا میره اما باز
مثل همیشه ساکت و آروم
دستاش ولی میلرزن انگاری
از وحشت فردایی نامعلوم

امشب تمام آرزوم اینه
آغوش خوشبختی به روش وا شه
آرامشو پیدا کنه با عشق
اون زندگیش برعکس ما باشه

#معصومه_قریشی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/111326کپی شد!
713
۱۱
۴