شام آخر

کارگاه تصویر نویسی

زُل میزنم به جای خالیتو
فکرت منو توی خودم برده
یه گوشه کز کردم، نمی‌فهمم
این ماجرا از کجا آب خورده

اون شب دُرُس بعد از یه شام گرم
یه چیزی گفتی که تنم یخ زد
خونسرد گفتی که جدا باشیم
حتی صدا توو دهنم یخ زد

درگیر میشم با
بغضی که رَم کرده
سر میره اشکام از
پلکِ ورم کرده
وقتی نبودِ تو
پشتمو خم کرده
کی میگه که گریه
دردامو کم کرده

خواستم بگم خوشحالم از اینکه
هرچی که داشتم رُ به پات دادم
تا عینکم رُ جابه جا کردم
انگاار از چشماات افتادم

خواستم بگم اما صِدام یخ زد
وقتی دیدم شالو کُلا کردی
ساکت رُ بسته بودی از اول
تو رفتی در کمال خونسردی.

#مهدی_دمیزاده
@academy_taraneh

 

https://www.instagram.com/p/BdzYqyCAN66_YfGKcnUUAV7TwUDWFZ3QJ6NDwk0/

https://www.academytaraneh.com/109724کپی شد!
388
۲
۱