قسم به چشم های خیسم
دارم برای تو مینویسم
این اشکا از غم نیستن
که روی گونه هام می ریزن

نم نم بارون و خیابون
دوست دارم گفتن های آروم
یکی شدن دلامون
صورت ماه . نگاه مهربون

قسم به خدای آسمون

قدم زدن زیر نور مهتاب
حال دل این عاشقو دریاب
امان از این حس . آه و فریاد
من‌ مغرور رفته بر باد

گمونم‌وابسته شدم
چه کردم با دست خودم
گوشام از این قصه ها پرن

دو عاشق بهم نمیرسن

من که باور نمی کنم
یه روز بخوام بی تو برم
قسم به تو و مرگ خودم
از تو من دل نمی برم

جونم برات بگه عزیزم
انگار که بهت مریضم
دنیا رو هم به پات بریزم
هیچی نیست و باز میریزم

اشکام رو گونه هام میریزن

لعنت به سنگ قبر ترسناک
به لحظه غلطیدن در خاک
لعنت به هرچی حس و عشقه
چه زود رسیدیم ته قصه

من که خوابم رو تعریف نکردم
پس چجوری تعبیرش کردن؟
رگ هام جای خون پر دردن
چرا دستات سردن ؟

چشامو میبندم بیا
نگو نه مگه دلت میاد؟
دلم الان تو رو میخواد
هرگز نمیری تو از یاد

گفته بودم یادت بیاد
حتی اگه بدت بیاد
هرجا بری منم میام

تو رو نمیزارم تنها

چشامو میبندم بیا
نگو نه مگه دلت میاد؟
دلم الان تو رو میخواد
هرگز نمیری تو از یاد

گفته بودم یادت بیاد
حتی اگه بدت بیاد
هرجا بری منم میام

تو رو نمیزارم من تنها
دوشنبه ۱۷ مهرماه ۹۶ ساعت ۳:۳ بامداد