"مرگ رابطه"
از یه جایی به بعد؛ هرساعت
عقربه ها شبیه عقرب شد
از یه جایی به بعد روزامون
زندگی زیر سایه ی شب شد
تا یه جایی می شد تحمل کرد
عادتایی رو که رو اعصابه
تا یه جایی مسکن دردا
قرص سردرد و قرصای خوابه
وقتی حرف همو نمی فهمیم
بیخودی دست و پا نزن… بسه
باغمون از درخت خالی شد
دلخوشی به یه مش چمن… بسه
دفتر این روزای ما پره از
خاطراتی که مشترک نیستن
"دوستت دارم" و "دوسم داری"
تعارفایی که بی کلک نیستن
از یه جایی به بعد راهی نیس
جز رضایت به مرگ رابطه ها
عشق؛ حالا جنازه ای کهنه س
تو اتاقای سرد و ساکت ما
بیخودی دست و پا نزن هرچی
بین مابود تموم شد و رفته
شعله ی آتیشی نمی شه دید
تو چراغی که خالی از نفته