"مرگ رابطه"

از یه جایی به بعد؛ هرساعت
عقربه ها شبیه عقرب شد
از یه جایی به بعد روزامون
زندگی زیر سایه ی شب شد

تا یه جایی می شد تحمل کرد
عادتایی رو که رو اعصابه
تا یه جایی مسکن دردا
قرص سردرد و قرصای خوابه

وقتی حرف همو نمی فهمیم
بیخودی دست و پا نزن… بسه
باغمون از درخت خالی شد
دلخوشی به یه مش چمن… بسه

دفتر این روزای ما پره از
خاطراتی که مشترک نیستن
"دوستت دارم" و "دوسم داری"
تعارفایی که بی کلک نیستن

از یه جایی به بعد راهی نیس
جز رضایت به مرگ رابطه ها
عشق؛ حالا جنازه ای کهنه س
تو اتاقای سرد و ساکت ما

بیخودی دست و پا نزن هرچی
بین مابود تموم شد و رفته
شعله ی آتیشی نمی شه دید
تو چراغی که خالی از نفته

https://www.academytaraneh.com/107682کپی شد!
521
۶
۴