"بخت با من سر لج افتاده"

هاج و واجم؛ سرم یه کاسه ی درد
با یه دنیا سوال درگیرم
باتموم وجود می ری تو
با تموم وجود می میرم

دوره کردم یه عمر خاطره رو
با دوتا چشم خیس ناباور
خیلی وقته تموم شده قصه
خیره موندم به صفحه ی آخر

فکر کردم یه روز معجزه شه
وضع دنیام روبرا میشه
غرق می شد امیدم و گفتم
ناجی من خود خدا میشه

با چشای خودم دیدم آخر
تارو پود نشاطمون وا رفت
اونکه تنهاییامو پر می کرد
از دلم دل بریدو تنها رفت

من تلاشم رو کردم و دیدم
بخت بامن سر لج افتاده
شرح حال سقوط این مرده
عکسای من اگه کج افتاده

باشه تسلیم رفتنت میشم
هرچقد از شکست دلگیرم
از تو رویای من نمیری تو
من تو خوابای تو نمی میرم

https://www.academytaraneh.com/107588کپی شد!
441
۴
۱