خراب

گنگ مثل بیداریای بعد از خواب
ضرب و جذر و توان، بدون جواب
مثل وقتی که سخت تشنه‌لب باشی
دل ببندی به دیدن یه سراب

توی اون لحظه‌هایی که دلگیری
زجر اینه که مهربون باشی
زجر مثل قورت دادن بغضت
وقتی داری از درون می‌پاشی

سخت مثل فرار کردن از غم‌ها
سکوت، زیر درد ضربه‌ی شلاق
مثل تنها قدم زدن تو پارک
مثل بی‌یاری مقابل عُشاق

خراب…‌مثل خونه‌های متروکه
مثل رفتن دودمان بر باد
وقت رفتنت تموم این حس‌ها
توی یک لحظه سراغ من میاد

وقت تبعید شدن به تنهایی
تلخ، مثل خنده‌های اجباری،
وقت رفتن کسی که می‌دونی
با تموم وجود دوستش داری

آنا جمشیدی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/107047کپی شد!
25