بن بست
یه پنجره رو به بن بستم
که چشم اندازم دیواره
کی جز تو حرفامو میفهمه
کی جز تو از دلم خبر داره
کی گفته تو مال من میشی
این اتفاقیه که نمی افته
سهم من از تو طرح چشماته
که روی شیشه هام می افته
من و تو جز غرور و دلتنگی
چند وجه مشترک داریم
هردو بارونو دوست داریم و
هر دومون از بن بست بیزاریم
دوباره رعد رفتن توو حرفاته
دوباره شیشه هام می لرزن
برای این اضطراب حق داری
آدما از بن بست می ترسن