«دور افتاده»
آخر رابطه ی ما… اول تنها شدن شد
تو گذشته ها نشستن …تنها آرامش من شد
تو غروب رفتن تو… با نگاه خیس و سردم
رفتن دلخوشی هامو… ساده بدرقه میکردم
محکوم شدم به بی کسی… از بعد اون رفتن و قهر
به سمت من نشونه رفت… انگشت اتهام شهر
گاهی وقتا با چش( چشم) خیس… پشت پنجره میشینم
توی هر ساعتی باشه… دائما غروب میبینم
مدتیه حس میکنم… که تو رو توی راه دیدم
اشکامو که پاک میکنم… میفهمم اشتباه دیدم
تا کی نگاه من باید… درگیر این جاده بشه
هرکی میاد از دور٬ میگم…« این دیگه حتما خودشه»
آخر می افتی از چشام… وقتی دلم شکسته شه
درست مثه اون لحظه که… یه چشم خیس بسته شه