نقد خانم سپینود پهلوانی بر ترانه ی “بغض ” خانم مریم سپید
پایانِ این قـــــصـه چه غــمـگـیـنـه
من موندم و حالی که آشفته س
باید می گـفـتـم “دوســـتت دارم”
لعنت به هرچی حرف ناگفته س
ایـن بـغـضِ لاکـردارو چــن وقـتـه
تـوی خــــودم می ریزم ونیستی
چن وقته که سر میکنم هرشب
بـا عـکـسـایِ رو مـیـزم ونیستی
چی شد؟کجا از دستِ من رفتی
چی شد نگفتم “عاشقت هستم”
از بـس کـه جـــایِ خـالـیـتـو دیـدم
چـشـمـامو رویِ هـردومـون بستم
هـرشـب تـوو آغـوشِ نـبـودن هـات
خواب رفتم وساختم با این اوضا(ع)
هـرشـب یـه لـیــوان آب رو مـیـز و
نـقـاشـــــیِ رنـگـیـنـی از قـــــرصا
شـایـد نـدونـسـتـه گــُمـم کــردی
شـــایــد نــــبــایـد آرزوم بــــــودی
جــــــایِ تـمـــــومِ آدمـــــا ایـنـجـا
بـایـد تـو الان پـیـشِ روم بــــــودی
بــــایـد تـو الان…نـه دیـگـه دیـــره
مـن موندم و دنـــیـایِ بــعـد از تـو
لعنت به این سفره ، به این عاقد
لعنت به آدم هــــــایِ بــعـد از تـو
پایانِ این قـــــصـه چه غــمـگـیـنـه
من موندم و حالی که آشفته س
باید می گـفـتـم “دوســـتت دارم”
لعنت به هرچی حرف ناگفته س
بند اول مارو با یه کار غمگین و حسرت آلود و البته عاشقانه آشنا میکنه.بیت نخستین کار حرف تازه ای نمیزنه.آشفتگی حال عاشق،پایان غمگین و کلماتی از این دست رو بسیار شنیدیم و خوندیم.شاید بشه گفت کل بند اول اینگونه ست اما خب توی بیت یا نیم بند دوم کار یه مقدار از کلیشه دورتریم.هرچند باز هم برای گوش و چشممون کلمات و عبارات آشنان.پس تا اینجا ما آشنایی زدایی چندانی نداشتیم که این مسئله مخاطب حساس و آگاه رو ممکنه که از کل کار ناامید کنه.هرچند مصرع پایانی شاید برای مخاطبان متوسط امیدوار کننده باشه.
ایـن بـغـضِ لاکـردارو چــن وقـتـه
تـوی خــــودم می ریزم ونیستی
چن وقته که سر میکنم هرشب
بـا عـکـسـایِ رو مـیـزم ونیستی
باز هم تکرار.عکسای روی میز،تو نیستی،بغض لاکردار و… .هر اتفاق هنری و یا شاعرانه تنها یک بار و اون هم اون زمانی که به بهترین شکل ازش استفاده شده جذابیت هنری داره.بعد از اون حفظی و عادی میشه.اگر به ترانه به چشم یک اتفاق هنری نگاه کنیم…نوع نگاه و پرداخت متفاوت از ارکان مهم زیبایی ترانه خواهد بود.آشنایی زدایی و دوری از تکرار و تقلید.حتی ردیف این بند هم کلیشه ست.
چی شد؟کجا از دستِ من رفتی
چی شد نگفتم “عاشقت هستم”
از بـس کـه جـــایِ خـالـیـتـو دیـدم
چـشـمـامو رویِ هـردومـون بستم
باز هم کار اسیر تکرار شده.ترانه یا بهتره بگیم ترانه سرا هیچ کمکی به مخاطب نمیکنه که غم این کار رو عمیقا درک کنه.علاوه بر این عبارت عاشقت هستم برای یک کار عاشقانه ی عامیانه قدری نامناسبه.مشخصه که عاشقتم خیلی انتخاب بهتریه.
هـرشـب تـوو آغـوشِ نـبـودن هـات
خواب رفتم وساختم با این اوضا(ع)
هـرشـب یـه لـیــوان آب رو مـیـز و
نـقـاشـــــیِ رنـگـیـنـی از قـــــرصا
در مصرع دوم خواب رفتم وزن رو قدری به هم زده که شاید فعل خوابیدم هم ملموس تر باشه و هم بهتر توی وزن بنشینه.واژه ی رنگین باز هم بین کلمات ساده و آشنای این ترانه به نظر کلمه ی نامناسبی میاد.تشبیه قرصا به نقاشیبرای تکمیل و توجیه لیوان روی میز رو هم میشه جالب اما قدری ناقص تلقی کرد که نیاز به پرداخت و کد بیشتری داره.
شـایـد نـدونـسـتـه گــُمـم کــردی
شـــایــد نــــبــایـد آرزوم بــــــودی
جــــــایِ تـمـــــومِ آدمـــــا ایـنـجـا
بـایـد تـو الان پـیـشِ روم بــــــودی
ارتباط بین دو بند ضعیفه.
بــــایـد تـو الان…نـه دیـگـه دیـــره
مـن موندم و دنـــیـایِ بــعـد از تـو
لعنت به این سفره ، به این عاقد
لعنت به آدم هــــــایِ بــعـد از تـو
به عنوان بند پایانی بند خوبیه.اما اشاره ی مستقیم به عاقد و سفره باز هم برای هر مخاطبی جالب نیست.باید دید این کار برای چه سلیقه ای و با چه هدفی سروده شده.
در کل ترانه یک ترانه ی متوسط بود که با یک نگاه کلیشه ای به موضوعی کلیشه ای نگاه می کرد.کلمات تکراری یه کار لطمه زده و باعث شده رد پای چندان واضحی از سراینده به جا نمونه.
با سپاس
سپینود پهلوانی