*نقاب*
بازیگری دنیا واست صحنه س
تو از خودت سالهاس بیزاری
هرکی میاد تو زندگیت میره
بازم نقاب تازه میذاری
تنهاشدی و خلوته دنیات
پشت حصار و یه نقاب سرد
تصویری که تو از خودت ساختی
محکومه به تنها شدن به درد
بازی نکن دست تو رو میشه
دنیای تو تاریک میمونه
پنهون نکن پشت نقاب روتو
اون صورتک مثل یه زندونه
پاشو نقاب از صورتت بردار
بیرون بیا از پیله ی زندون
میشه قدم زد توی شهری که
خیسه تنش با نم نم بارون
تاریکه شب اما نمی ترسی
وقتی به نور ماه دل بستی
حتی اگه تو سایه ها گم شی
بازم میدونی که خودت هستی
تابستان ۹۵