احساس قدرت
نیمه شبی ریشه دووند یه نورتازه توو دلم /
صبحِ سحر ، جوونه زد یه حسّ تازه توو گِلم /
اون روز تنم، جونم ، دلم مست جنونِ عشق شد /
اون شب به مهرت ، دور دور توو خاطراتم فکر شد /
یک روز، با اومدنت همه وجودم غنچه شد /
امروز ، اما سوزِ توست ؛ همه گُلام پژمرده شد /
وقتی که توو اوج غمام ، اصرار داری که بری /
وقتی چو کوهم من قوی ، هرچند از اینجا بری /
وقتی که هرشب لحظتو می خوای که بی من سر کنی /
وقتی که دوسِت دارمو بی من، نفس هجی کنی /
از اینکه عشق اولی ، از اینکه داغ آخری، /
با این فراق و حسرتم ، وقتی که قلبم ؛ جونمی… /
…بی تو کنار با توئی احساس قدرت می کنم /
با تو کنار بی توئی این حسو عادت می کنم /
خورشید و می بینم باهات ، غم رو نوازش می کنم /
من در کنار حس درد احساس عزت می کنم /
از اینکه شاد و عاشقی ، احساس رخوت می کنم /
احساس های تازه ؛ نو از نو روایت می کنم /
من با تمام هستی ام ، این حسو عادت می کنم /
با کام گس از طعم مرگ ، عادت به قدرت می کنم /
بی تو کنار با توئی احساس قدرت می کنم /
احساس های تازه ؛ نو از نو روایت می کنم /
#فرزاد_جهانبانی
۹خردادماه۱۳۹۵