غم انگیز ترین رنگ جهان
با غم انگیز ترین رنگ جهان همدردم
من که در چشم تو دنبال خودم می گردم
آتشت ریخت در آغوش جهان، می سوزم
مثل یک جنگل انبوه، ولی خون سردم
جشن عریانی دریاست که من از اعماق
تا هم آغوشی امواج خبر آوردم
آنچنان می دوم از شوق که تا خانه ی تو
باد اگر پیرهنم را نبرد، نامردم
تا کمی دست تو در دست من آرام گرفت
گردش خون تو را در رگ خود حس کردم
موقع رفتنم آنقدر سبک هستم که
اگر از در روم از پنجره بر می گردم
بابک سلیم ساسانی
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…