"ناپلئون"
بعد تو شب سیاه تر بود و
زندگیم تو مسیر پوچی بود
چیزی مونده به خاطرت بیاره
حس بین من و چشات چی بود؟
گاهی سر می زنم به کافه ای که
اولین مرتبه تو رو دیدم
گوشه چشمی منو می پاییدی و
من نگاهم رو هی می دزدیدم
جراتم که زیادتر می شد
دل به دریا زدم با یه لبخند
اشتیاق تو هم مشخص بود
مثل شوق رها شدن از بند
"چاوشی" که "دزیره" رو میخوند
غرق احساس اون ترانه شدی
اولش جمله هات رسمی بود
آروم آروم چه عاشقانه شدی!
من چقد سرد بودم اون روزا
عشق از من یه آدم دیگه ساخت
آخر سر شدم ناپلئونی که
امپراطوریشو به چشم تو باخت
بعد تو جاتو هیچ کس نگرفت
همدم من اون عکس آخرته
زندگیم تو مدار پوچیه و
زندگی تو هم که همسرته