ژکوند
تووی جمع خودم تنهام هوات محاصرم کرده
با عصر بودنت خوبه زمان معاصرم کرده
مثه طوفان مسلط شو منم مثله غبار میشم
همین دولت تسلیمو خودم بنیانگذار میشم
*میون تو و هر حسی بدون قائل به تبعیضم
بدون تو یقین دارم یه بی احساس یه تندیسم
چشات معیار ذهنم رو توو زیبایی عوض کرده
واسه من قطبه این دنیا نباشی زندگیم سرده*
با اون چشمات به آینده به حد مرگ خوش بینم
همین تغییر دیدم رو من از چشم تو میبینم!
برای کشور قلبم یه عمر فرمانروایی کن
منو از من بگیر عشقم واسم آدم ربایی کن
بهم لبخند بزن بازم که لبخند تو شاهکاره
بهت بی وقفه میبالم که دنیام یک ژکوند داره